خسته ی خسته ی خسته م ، نای رفتن ندارم
یه قدم مونده ولی من پای رفتن ندارم
هر دفه که پر کشیدم زخمی شد بال و پَرَم
قفس عادتم شده هوای رفتن ندارم
بذارید تا اونجا که جا داره اینجا بمونم
هیشکی دستام و نگیره تک و تنها بمونم
خاطره عقربه نیست ٫ بر نمی گرده بذارید
مثل ِ قابی که شکسته بی تماشا بمونم
یه قفس ، می تونه یه قفس باشه ، همین و بس !
که تو خواب ِ هر پرنده آسمون همیشه هست
میشکنه بغض قفس وا میشه این حقیقته
نگو نیست ، نگو نگو که باورم نمیشه ، هست !
اما من پرنده نیستم یه اسیرم یه اسیر
همه ی دنیای من چند تا ردیف میله ی حبس
خیلیا فالم و دیدن یکیشون فقط یکیش
دلخوشم کرد که یه روز در می آم از پیله ی حبس .
سلام خسته نباشی
کار خیلی خوبی بود قبلا هم خونده بودم ( پارسال )؛نگو نیست ، نگو نگو که باورم نمیشه ، هست !؛خیلی قشنگ بود !
وقت خوش
اقا سعید ترانه خوب بود . من از این بندش خیلی خوشم اومد : قفس عادتم شده هوای رفتن ندارم ... در ضمن اون ترانه ی مارمولک و خیلی دوست دارم بخونم اگه بشه یا اینجا بنویس یا واسه م میل کن . مرسی
بابا آقااااااااااااااااااااااااااااا
واسه چی نظراتو برای شعرای قبلی رد کردی
می خواستم در مورد دومی نظر بدم .
عالیه عالیه ولی ترکیب بغض بی لب
انگاری یه جا شنیدم
آره این حال من بی توست بغغ غزلی بی لب
یا نه من دارم اشتباه می کنم
این که اون نیس
عالیه عایه